پارميداپارميدا14 سالگیت مبارک

بهشت كوچك من

بدون عنوان

فرشته مهربونم سلام، قشنگ مامان چند روزي است كه سرما خوردي، پنج شنبه هفده آذر با بابايي رفتيم پيش دكترت، طبق معمول همينكه  وارد اتاق انتظار مطب شديم جيغ و داد را شروع كردي آنقدر گريه كردي كه من و بابايي مجبور شديم نوبتي بيرون مطب شما را سرگرم كنيم. و بعد ديدن آقاي دكتر همان و فرياد و فغان همان، دكتر بنده خدا هر تلاشي كرد كه كمي آرام بشوي فايده نداشت، بلاخره با همان وضعيت معاينه كرد و دارو نوشت. خدا را شكر خيلي بهتر شده اي، چند روز گذشته بيرون از خانه بوديم و در مراسم عاشورا و تاسوا حسيني شركت كرده بوديم و گاهي هم براي گرفتن نذري تو صف بوديم به همين دليل هر دو سرما خورديم. بابايي مي گفت كه هوا سرده ولي من و تو گوشمان بده كار نبود. پ...
19 آذر 1390

پارميدا در هيجده ماهگي

این عکس بعد از زدن واکسن هیچده ماهگی است وقتی به خواب رفته بودی و لپات به خاطر تب زیاد قرمز شده بود در این عکس خدا را شکر بهتر شده بودی اما هنوز بی قرار بودی پارامیدا خانوم سلام، سلام مامانی، واکسن هیجده ماهگی به خیر گذشت البته خیلی اذیت شدی تب زیاد و پادرد شدید، ولی چاره ای نبود. می بایست تحمل می کردیم هم شما و هم من. دخترم این روزا یعنی سن یکسال و نیمی ات اوج شیرین کاری و شیطنتت است، گاهی کارهایی انجام می دی که ناخداگاه اطرافیان می گویند که ببین چه سیاستی داره! می دونی یعنی چی؟ یعنی اینکه مثلاً چند روز پيش دو تا از خاله ها داشتن ازت تعریف می کردن و با هم می خندیدن و تو که سرگرم بازی بودی (ما فكر مي كرديم)یواشکی لبخندی زدی ...
5 آذر 1390
1